یادش بخیر، اون قدیما وقتی چسب نواری کم میاوردیم، از جلد کتابامون می کندیم….. یعنی اینقدی که بعضی پسرا به موهاشون میرسن به یه بوته شلغم رسیده بودن الان هلو می داد!! اصلن شاید هم موز میداد… واللا ! یه زمانی توو مدرسه با دوستمون هماهنگ می کردیم که : تو اجازه بگیر برو بیرون منم ۲دقیقه دیگه میام! بعد معلم عقده ای می گفت...
روزه منو برده تا افطار می میرم دلم میخواد بطری آب رو هی ماچ کنم وای گشنمه جون خودم نزدیکه افطار شده افطاره از حولم به همه گفتم ایشااله روزتون مبارک باشه